loading...

اولین و بزرگ ترین سایت انشاء برای تمامی پایه های تحصیلی

سایت خرید انشا،منبع دانلود انشاء،جواب (نگارش و انشا)،مرجع تحقیق و انشاء،انشاءجدید،زنگ جواب انشاء،دفتر انشاء،انشای آماده،موضوع انشاء،نمونه انشاء،انشاء رایگان

بازدید : 1064
دوشنبه 4 خرداد 1399 زمان : 12:22

سیل اشک بی امان از چشم‌هایم سرازیر می‌شد. در حال خودم نبودم. خاک سرد رو به رویم بود و پارچه‌ی سیاهی که روی قبر مادرم کشیده بودند. صدای جیغ و شیون زنان بلند بود. داشتند صورت‌هایشان را خراش می‌دادند و خاک را بر سر و روی خود می‌ریختند. اما من، فقط یک آرزو داشتم؛ کاش روزهای بودن مادرم دوباره تکرار می‌شدند. ناگهان همه جا در سکوت فرو رفت. پری آرزوها رو به رویم قرار گرفت و گفت :«فقط حق داری یک روز را انتخاب کنی.»

شش محصول برتر سرو آژور درون مجمع مایکروسافت بیلد 2020
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 28
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 10
  • بازدید کننده امروز : 10
  • باردید دیروز : 729
  • بازدید کننده دیروز : 392
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 11
  • بازدید هفته : 3070
  • بازدید ماه : 741
  • بازدید سال : 13977
  • بازدید کلی : 120356
  • کدهای اختصاصی