بعضی از چشمها دریایی هستند و پرازتلاطم، بعضی عسلی و پراز شیرینی ، چشم آنچه را میبیند باور میکند... عشق اما باور نمیکند آنچه را چشم باور دارد... چشمها میدانند چگونه ببینند
چگونه سخن بگویند، چگونه تورادر موجهای خروشانشان بالا و پایین کنند... عشق اما دست و پاچلفتی، نگران و مضطرب است، ناگهانی میآید و ناگهانی میرود ، سراز پانمیشناسد. گاهی آنقدر میماند که زبانزد میشود و گاهی آنقدر زود میرود که نام هوس را میگیرد. بعضی از چشمها پراز عشق هستند وبعضی از عشقها خالی از چشم
چشمهای عاشق پاک و مقدس اند، پرنور و درخشان اند ، به دلت میچسبند ودر تاروپودت اثر میکنند ولی عشقهای بی چشم اما نادان اند و جاهل ، دل فریب و زودباور، رنجور و ناتوان....
بعضی چشمها دروغ گویند و بعضی راستگو، بعضی فریبنده و بعضی پاک و بی ریا... بعضی چشمها خلاصهی داستانهای درام و عاشقانه هستند و بعضی از عشقها خلاصهای از داستانهایی ساده و معمولی... امان از چشمهایی که درد عشق را هویدا کردند و امان از عشقهایی که مانند رازی در چشمها پنهان ماندند ...
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.