موضوع انشا: نگذار زمین، دو تا شود
این روزها، در افکار خود غرق شده ام؛ اما اشتباه نکن، فقط من نیستم.هواپیمای خیال مسافران زیادی دارد، اما هنوز جا هست، تو هم سوار شو. بیا تا با هم به دوردستها، به آیندهی زمین سفر کنیم.
جیک جیک گنجشکان با صدای بی صدای سکوت در هم آمیخته است. در میان عطر گلها، طراوت برگها، بلندای قد درختان و معصومیت نگاه سبز سبزهها، قدم زدن به سوی ساحل لذت وصف ناپذیری به درون انسان سرازیر میکند.بوی نشاط از هر سو به مشام میرسد.
نگاهم را به آسمان میدوزم. ستارههای درخشان، چادر مشکین شب را منجوق دوزی کرده اند. ناگهان نوری در فضا پیچیده و رعد میان کلام صامت شب میپرد.
مسیر نگاهم را به رو به رو کج میکنم و با دیدن دریا، لبخند گرمیبه چهره ام پاشیده میشود. کفشها و جورابهایم را در آورده و پابرهنه به سوی دریا میروم و اجازه میدهم تا ماسهها، پاهایم را نوازش دهند.همان ماسههایی که چون مرواریدهای خاکستری رنگ، تاج ساحل را آراسته اند. امواج میآیند و میروند اما من ، همچنان اینجا میایستم، میایستم و تماشا میکنم آبی آبهای خروشان را و به این میاندیشم که آیا دهها سال بعد، دریایی خواهد بود؟ جنگلی خواهد بود؟
شاید وقتی فرزندانمان حرفی از زمین بشنوند، بپرسند کدام زمین؟ زمین سابق یا زمین فعلی؟زمین گاه سبز و گاه آبی گذشتهها، یا همواره خاکستری حالا؟
نباید اجازه داد این اتفاق بیفتد،زمین یکی است، زمین سابق همان زمین فعلی است اگر صدای نالههای آن را بشنویم و چارهای بیندیشیم، وگرنه ...
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.